مسافر من سفر کرده ای ،سفرت خوش ، به سلامت ، اما اینو هم دونستی که هوای اینجا بی تو چه سنگینه ؟ چه غمگینه ؟ آسمون هم دلش مثل دل من گرفته ،و تیره تر از همیشه س . تنها سه روز به سالروز تولدت مونده . از همین الان بگم ؟ تولدت مبارک . خدارا شکر میکنم که تو را خلق کرد ، تو بدنیا آمدی تا آرام جان من باشی . تو بدنیا آمدی تا مونس روح و روانم باشی . و تو آمدی که تمامی زیبائی های خدا را همراه خود به ارمغان بیاوری .و تنها هدیه ای که برای همیشه میتوانم به تو بدهم اینست : آرام جانم تا روزی که زنده هستم دوستت خواهم داشت و تو را از یاد نمیبرم . عاشقانه و صادقانه با تک تک یاخته هایم تو را دوست دارم تا همیشه ...تا همیشه ... آخه چرا بی من به سفر رفته ای ؟دلم برات تنگ شده آرام جانم ، دلم برات تنگ شده ...
خدایا... خدایا ... خدایا ...
خیلی دوستت دارم ، خیلی عاشقت هستم .
عشق معامله نیست که هرزمان به اندازه کافی هدیه بدهی ...بمانی و اگر روبان نقره ای رنگ جعبه کادوئیش یک تایِ اضافی داشت زیر همه چیز بزنی و بروی ...
عشق برخورد دو چشمِ تر است .
عشق یعنی بقول تو دیدار به قیامت .
عشق فراموش کردن نیست ؛ بخشیدن است .
عشق گوش دادن نیست ؛ درک کردن است .
عشق دیدن نیست ؛ احساس است .
عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست ؛صبر کردن و ادامه دادن است .
*********
شکسته بودم چون تاکی با وزش باد ، نسیم برایم مرثیه میخواند. شکسته بودم چون قایقی در طوفان ، موج برایم دل میسوزاند. شکسته بودم چون فانوس دریائی اسیر دزدان خلیج ، شمع برایم گریه میکرد. ...همیشه میگفتم : دردل البته ، چه امیدی ؟ چه انتظاری ؟ تا کدامین روز انتظار ؟
تو بودی که به من آموختی یک بهار دل به هزاران بهار طبیعت می ارزد.
تو بودی که به من آموختی یک خزانِ دل ، غم هزاران پاییز دارد ....
مرا از تو گریزی نیست چرا که دلیل حیات منی و حالا میخواهم که تمامی محبتهای دنیا را به تو هدیه کنم . میخواهم در آیینه صداقت لحظه هایم تداعی نامت را با خیال خود نقش ببندم ....
میخواهم که .....